با اینکه سریالای دلدادگان و پدر هردوشون افتضاحاند و در بی منطق بودن یکی از یکی بدتراند، اما یک چیزی هست که دلدادگان رو قابل تحمل میکنه. چیزی که من بهش میگم ادعا نداشتن.
ادعا رو نمیتونم تعریف کنم. در مورد پدر این ادعا داشتن بیشتر از هرچیزی از این میاد که مثلا حامد و خانوادهاش خیلی مذهبی و درس اخلاق بده هستن، ولی خانوادهای که تو دلدادگان میبینیم با اینکه ظاهرا مذهبیاند ولی در واقع معمولی و مثل اکثریت جامعهاند.
حالا مسئله اصلا مذهبی بودن و نبودن نیست. کلا یه حس من خفنم خاصی از بعضی سریالا بیرون میزنه که حال آدمو بد میکنه. یه حسیه که از کلیت فیلم اعم از قصه، اسم کارگردان، ترکیب بازیگرا و چیزای دیگه به آدم دست میده.
حالا میخوام یکم حماقتای امیر دلدادگانو مرور کنم دورهم حرص بخوریم:
اول. مامان دختره از امیر میخواد دور و بر دخترش باشه و هواشو داشته باشه و اونم قبول میکنه. واضحه که این کار غلطه. چون دختری که مشکلات روانی داره خودش و بعد هم اطرافیانش باید مسئول درمانش باشن. نه اینکه یه پسره از راه برسه و نقش تورو خدا بیا بریم مشاور رو براش بازی کنه
دوم. امیر با دختری ارتباط عاطفی برقرار میکنه که به تازگی از نامزدش جدا شده و خودکشی هم کرده. واقعا؟ چه جالب
سوم. مادر دختره اتفاقی باعث مرگ یک نفر میشه و از قضا امیر هم تو صحنه حضور داره. بعد دورهم تصمیم میگیرن به پلیس چیزی نگن. امیر هم خیلی ریلکس به زندگی ادامه میده و میخواد با دختر اون قاتل ازدواج هم بکنه
دیگه از بیعقلیهای خواهر و برادر امیر هم که چیزی نگیم بهتره. تازه این اینا بچههایی هستند از یک پدر و مادر دانا و کاردرست و دائما تاکید میشه که خیلی عاقل و باهوشاند.
اگر شما وقتتونو پای این چیزا هدر نمیدین که دمتون گرم. ولی من به خودم اجازه میدم زندگیم همیشه هم جدی و مفید نباشه. شما هم اگه میبینید بیخودی عذاب وجدان نداشته باشید که عمر سرفهی کوتاهیست.
پ ن: بعدا معلوم شد که این قضایا همهاش نقشه بوده و امیر عمدا به اون خانواده نزدیک شده. من ضایع شدم و بر من معلوم گشت صدا و سیما خیلی هم کاردرست و حسابیه و دیگه نباید بیخودی قضاوت کنم. بله
نظرات (۰)